
ادورادو آنیلی و خانوادهاش که بودند؟

ادواردو آنیلی در 9 ژوئن 1954 در نیویورک متولد شد. ادواردو پس از اتمام تحصیلاتش در کالج آتلانتیک، برای ادامه تحصیلاتش در زمینه ادبیات مدرن و فلسفه شرق به دانشگاه پرینستون رفت. وی پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی، برای مطالعه عرفان و مذاهب شرقی به کشورهای هند و ایران سفر کرد و در جریان سفرش به کشورمان با آیت الله خمینی دیدار کرد و به اسلام و تشیع گروید.
ادورادو و اسلام
ادواردو دانشجوی فلسفه ادیان در دانشگاه معروف "پرینستون ” نیویورک بود. خودش هم متولد نیویورک بود. او انجیل و تورات را خوانده، اما اینها او را قانع نکرده بود. در 20 سالگی برحسب اتفاق در کتابخانه چشمش به قرآن افتاده و چند آیه از آن را میخواند و احساس میکند این نمیتواند کلام بشر باشد. قرآن را کامل میخواند و تصمیم میگیرد مسلمان شود؛ بدون اینکه نیاز به مشورت با کسی را احساس کند. به یک مرکز اسلامی در نیویورک میرود و آنجا میگوید من میخواهم مسلمان شوم، شهادتین را میگوید و آنجا نامش را "هشام عزیز ” میگذارند.


در این سفر او به مشهد، برای زیارت امامرضا رفت. وقتی یکی از دوستان او را به یک شهربازی که بهتازگی در آنجا ساخته شده بود برد، به او گفت که مراقب باشید که مشهد جنبه مذهبی خودش را حفظ کند؛ چراکه لاییکها برای آنکه جنبه مذهبی شهرهای مذهبی را بگیرند، مراکز تفریحی متعددی در آنجا ساختند؛ بهطوری که در اذهان جنبه تفریحی این شهرها برجستهتر از جنبه مذهبی آن شد. مراقب باشید مشهد هم دچار این بحران نشود. در آنجا بهشدت تحت تأثیر زیارت قرار گرفته بود و میگفت که من وجود امام رضا را حس میکردم. وقتی از او پرسیدم از امام رضا چهچیزی خواستی؟ گفت: خواستم که از خدا بخواهد که قلب پدرم را نسبت به من مهربان کند.»

فشارهای وارده بر ادواردو
حسین عبداللهی از صمیمی ترین دوستان ایرانی ادواردو، فشارهای وارد شده به ادواردو از سوی خانواده اش را غیرقابل باور توصیف می کند. او می گوید: "ادواردو تحت فشار اقتصادی بسیار زیادی قرار داشت. خانواده آنیلی وی را به صورت کامل از لحاظ اقتصادی تحریم اقتصادی کرده بودند. به گونه ای که وی حتی برای تاکسی سوار شدن پول نداشت." حسین می گوید: "یک روز با ادواردو به نمایندگی هواپیمایی ایران ایر در ایتالیا رفتیم تا برای ادواردو بلیط سفر به ایران تهیه کنیم. کارگزار ایتالیایی شرکت ایران ایر گفت که من نمی توانم برای ادواردو بلیط بخرم. پس از مشاجره بسیار با وی مشخص شد که منشی پدر ادواردو با آن کارمند تماس گرفته بود و به وی دستور داده بود، حق ندارد برای ادواردو بلیط صادر کند."

تصویر ادواردو و حسین عبداللهی

خودکشی یا شهادت؟!
ادوارد، جانشین بزرگترین سرمایهدار ایتالیا و فرزند آنیلیها، از بسیاری از اسرار کشورش و سازمانهای مافیایی و صهیونیستی آگاه بود و اکنون با مسلمان شدن و طرفداریش از انقلاب اسلامی بسیار خطرناک مینمود؛ به ویژه آنکه علیه سلمان رشدی در ایتالیا فعالیت میکرد، جنایت صهیونیستها را در فلسطین اشغالی محکوم مینمود و برای این کارها حتی با نخست وزیر و رییس جمهور ایتالیا هم تماس تلفنی میگرفت. وی نگران سوءقصد از سوی صهیونیستها بود و به رایزن مطبوعاتی ایران در ایتالیا گفته بود که «آنها سرانجام او را به خاطر اسلام آوردنش خواهند کشت و آن جنایت را به خودکشی، حادثه نابهنگام و یا بیماری نسبت خواهند داد.» حتی او را به زور و به صورت پنهانی در بیمارستانی ویژه میلیاردرها در نزدیکی مرز سوییس که همه پزشکان و پرستارانش یهودی بودند، بستری کرده بودند. سرانجام، همانگونه که خود ادواردو پیشبینی کرده بود، در ۲۵ آبان ۱۳۷۹ در ماجرایی ساختگی و در سن ۴۶ سالگی او را به شهادت رساندند؛ وی در آن روز برای انجام کارهای روزانه خود از منزل خارج شده بود. پیش از بیرون رفتن، به آشپز خانواده سفارش غذای دلخواهش که از گوشت حلال بود، داد، اما ساعتی بعد پیکر بیجان او در کنار رودخانه و زیر پل بزرگ رومانو پیدا شد. در آن روز، فرانکلینی، معاون شبکه حمل و نقل تورینو ساوونا، به هنگام گشتزنی روزانهاش، به فیات کرومای خاکستری رنگی برخورد که روی پل رومانو بدون سرنشین پارک شده بود؛ چراغ راهنمای ماشین روشن بود و درها قفل نشده بودند. او ابتدا فکر میکند که خودرو دچار نقص فنی شده و راننده آن به تعمیرگاهی در همان نزدیکی رفته است، اما هنگامی که کارکنان تعمیرگاه از مراجعه چنین شخصی اظهار ناآگاهی میکنند، فرانکلینی پی میبرد که باید اتفاق بدی افتاده باشد. وی به محل خودرو بازمیگردد و به آرامی از نردههای پل به پایین نگاه میکند. جسد مردی را در ارتفاع یک و نیم متری میبیند که با صورت بر روی زمین افتاده است. بی درنگ کلانتری محل را خبر میکند. ساعت ۱۱ ماموران کلانتری بالای سر جسد میرسند؛ چهرهاش در اثر ضربه به سختی زخمی شده بود، ولی با کارتی که در جیب کتش بدست میآید، ادواردو شناسایی میشود. ظاهراً، مزدوران اسراییل وی را کشته و از روی پل به پایین پرت کرده بودند. دادرس پرونده بدون کالبدشکافی جسد، یک روز پس از جنایت، مرگ وی را خودکشی اعلام کرد و او را در آرامگاه آنیلی به خاک سپردند. موضوع مرگ وی تا چند روز در راس اخبار قرار گرفت و هزاران پایگاه اینترنتی، روزنامه و شبکه تلویزیونی درباره درگذشت او خبرهایی را پخش کردند. این رسانهها، ادواردو را فردی حساس، گوشهگیر، خجالتی، معتاد و بیمار توصیف کردند، اما در میان انبوه خبرهای پخش شده، خبری از انجمن اسلامی دانش آموختگان ایرانی در ایتالیا منتشر گردید که ادواردو را مسلمانی «شیعه انقلابی» معرفی میکرد و یادآور میشد که مزدوران صهیونیست وی را به شهادت رساندهاند. با وجود ارسال این خبر برای رسانههای گوناگون، هیچکدام حتی اشارهای هم به آن نکردند.
رد دلایل ساختگی برای مرگ ادورادو

1) نخست اینکه ادواردو به هیچ وجه معتاد نبود و حتی در مواردی مشاهده شده است که با دوستان و نزدیکانش که از مواد مخدر استفاده می کردند، ساعت ها گفت و گو می کرد تا آنها را از این کار بازدارد. دکتر قدیری ابیانه در وبلاگ شخصی خودش درباره یک مورد از تلاش های اینچنینی ادواردو می گوید: "در سفری که ادواردو به ایران داشت، با برادر یکی از دوستان ما که معتاد بود کلی صحبت کرد و خیلی تلاش کرد تا او را با منطق و استدلال از مصرف مواد مخدر منصرف کند." به هیچ وجه منطقی به نظر نمیرسد که چنین فردی به دلیل استفاده بیش از حد از مواد مخدر خودکشی کند."
2) در اسلام خود کشی به شدت منع شده است. ادواردو شخصی به شدت آرمانگرا بود که حتی مایل نبود برای کاستن از فشارها و تهدیدات، به صورت مصلحتآمیز اعلام کند که از اسلام روی برگردانده است. هدف وی شناساندن اسلام به مردم ایتالیا و غربیها بود. چنین فردی چگونه میتواند خودکشی کند؟ خودکشی اقدامی است که افراد بیدین و کسانی که به آخر خط رسیدهاند، انجام میدهند. این در حالی است که ادواردو به فردی کاملا معتقد تبدیل شده بود و هنوز در ابتدای راه بود و کارهای زیادی برای انجام دادن داشت.
3) آشپز ادواردو میگوید صبح روزی که وی به قتل رسید، نوع غذای ناهارش را مشخص کرده بود. حال این سوال مطرح میشود کسی که قصد خودکشی داشته باشد، چرا باید برای دو یا سه ساعت بعدش سفارش غذا بدهد. همچنین ادواردو در صبح روز حادثه با دایی خود به صورت تلفنی مکالمه کرده بود و به گفته دایی ادواردو هیچگونه مورد مشکوکی در میان صحبت های وی به چشم نمی خورد و وی کاملا عادی صحبت می کرد. همچنین ادواردو هیچگونه یادداشتی مبنی بر تصمیمش برای خودکشی از خود به جای نگذاشته بود.
4) حسین عبداللهی با اشاره به برنامه های بلندمدت ادواردو می گوید: "ادواردو می گفت می خواهم به ایران بروم و پناهنده سیاسی شوم و در قم به تحصیلاتم ادامه دهم." محمد عبداللهی نیز می گوید: "یک هفته قبل از آنکه ادواردو فوت کند، با هم نشسته بودیم و سوره بنی اسرائیل را به زبان ایتالیایی می خواندیم. ادواردو به من گفت می خواهد زبان عربی را فرابگیرد تا بتواند بهتر قرآن را درک کند. بدیهی است که فردی که برنامه های بلندمدت برای زندگی خود دارد و اهداف والایی را دنبال می کند به هیچ وجه دست به خودکشی نخواهد زد.
5) مورد مشکوک دیگری که درباره شهادت ادواردو وجود دارد این است که هیچ گونه بررسی تکمیلی در مورد نحوه قتل او انجام نشد. جسد وی کالبد شکافی نشد و مرگ وی فوراً خودکشی جلوه داده شد. حتی قبل از آنکه پلیس مرگ وی را به صورت رسمی خودکشی اعلام کند، برخی روزنامه ها خبر خودکشی پسر رئیس کارخانه فیات را چاپ کردند و ذهن مردم را کاملا به سمت گزینه خودکشی سوق دادند. جسد وی نیز تا ظهر فردای روز حادثه به خاک سپرده شد تا فرصت برای هیچ گونه تحقیقی مهیا نباشد.
6) پس از مرگ ادواردو سانسور مطلقی درباره مسلمان بودن، عقاید و حتی سفر وی به ایران انجام شد. اظهارنظرهای روزنامه های ایران به ویژه انجمن اسلامی فارغ التحصیلان ایتالیا درباره احتمال قتل وی به هیچوجه بازتاب داده نمیشد. در حالی که خانواده آنیلی یکی از بزرگترین خانواده های ایتالیا است و کوچکترین اظهارنظری درباره این خانواده به سرعت منعکس می شود، به نحوی که نخست وزیر ایتالیا درگذشت ادواردو را به خانواده آنیلی تسلیت گفت و قبل از بازی ایتالیا و انگلستان، ورزشگاه یک دقیقه به احترام ادواردو سکوت کرد. همچنین پس از مرگ ادواردو تمامی اسناد و شواهد مربوط به فعالیت ها و زندگی وی جمع آوری شد و حتی فیلم مستندی که توسط وی ساخته شده بود و در آرشیو کانال 1 ایتالیا بود، از آرشیو این کانال خارج شد.
7) چند سال پس از قتل ادواردو، یکی از دوستان بسیار نزدیک وی به نام لوکا کائتانی لواتلی نیز با همین سناریو به قتل رسید. او دوست ادواردو بود و با وی به ایران آمده و در ایران شیعه شده بود. لوکا نیز یکی از نجیب زادگان ایتالیایی بود. پدر لوکا به سلطان شراب ایتالیا معروف بود و خانودهاش از سرشناسترین خانوادههای این کشور به حساب میآمدند. با توجه به سرنوشت مشابه او با ادواردو، به نظر میرسد تاکتیک "خودکشی سازی" یکی از تاکتیک های اصلی برای از بین بردن چنین جوانانی است که حاضر نیستند در جهالت باقی بمانند.
8) دکتر مارکو باوا یکی از دوستان صمیمی ادواردو بود که به نحوه زسیدگی به پرونده ادواردو اعتراض کرد. وی در سال 2001 نامه ای به شورای عالی قضایی ایتالیا نوشت و در آن ضمن انتقاد از فرآیند رسیدگی به پرونده ادواردو، علت عدم استفاده از آدمک انسانی برای بازسازی صحنه خودکشی را جویا شد. به عقیده وی شواهد موجود درباره لباس ها و کفش ادواردو، خودکشی را تایید نمی کنند. وی همچنین عدم انجام کالبدشکافی را غیرقابل قبول خوانده بود.
منظور رهبر انقلاب از «نرمش قهرمانانه» چیست ؟

حضرت امام خامنه ای در جمع فرماندهان سپاه پاسداران بیانات مهمی داشتند كه قسمتی از آن در باب سیاست خارجی و بسیار تأمل برانگیز بود
ایشان با اشاره به پیچیدگی های دنیای دیپلماسی افزودند: "عرصه دیپلماسی، عرصه لبخند و درخواست مذاكره و مذاكره است اما همه این رفتارها باید در چارچوب چالش اصلی فهم و درك شود."
رهبر انقلاب ضمن موافقت با حركت های صحیح و منطقی در سیاستهای خارجی و داخلی افزودند: "با مسئله ای كه سالهای پیش «نرمش قهرمانانه» خواندم موافقم چرا كه این حركت در مواقعی بسیار خوب و لازم است اما با پایبندی به یك شرط اصلی."
ایشان درك ماهیت طرف مقابل و فهم صحیح هدفگذاری او را، شرط اصلی استفاده از تاكتیك نرمش قهرمانانه اعلام كردند و افزودند: "یك كُشتی گیر فنی نیز برخی مواقع بدلیل فنی نرمش نشان میدهد اما فراموش نمیكند كه حریفش كیست و هدف اصلی او چیست؟"
عبارت «نرمش قهرمانانه» بی درنگ مرا یاد عنوانی انداخت كه حضرت آقا برای ترجمه ی كتاب صلح امام حسن (ع) انتخاب كرده بودند.
كتاب "صلحالحسن" (در تحلیل صلح امام حسن (ع) با معاویه ؛ نوشته ی شیخ راضی آل یاسین) در سال 1348 ه.ش توسط حضرت آقا ترجمه شده و عنوان «صلح امام حسن (ع) ؛ پرشكوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ» توسط ایشان بر این كتاب نهاده شده است.
قصد شرح چگونگی و علل واقعه ی صلح امام حسن (ع) و مقایسه ی آن را با شرایط امام حسین (ع) را ندارم و برای اهل تحقیق روشن است كه شرایط حاكم بر زمان ، امام حسن (ع) را مأمور به صلح و امام حسین (ع) را مأمور به قیام كرد و هریك از این دو بزرگوار هم اگر جای دیگری بود ، همان تصمیم متناسب با شرایط زمان را اتخاذ میكرد.و امام حسن (ع) از روی حكمت و با درنظر گرفتن مصلحت و با حفظ عزت خویش و شیعیان اقدام به صلح با معاویه كرد.
صحیح یا غلط نام جناب دكتر روحانی با عباراتی نظیر "تنش زدایی در سیاست خارجی" و... همراه شده است.و نحوه ی حضور و رویكرد ایشان در عرصه ی بین الملل بسیار مورد دغدغه ی دوستان و دشمنان انقلاب است.اگرچه مواضع ایشان در حوزه ی سیاست خارجی در این مدت كوتاهی كه از ریاست جمهوری شان می گذرد ، نشان از توجه ایشان به اصول بنیادی دیپلماسی جمهوری اسلامی دارد و رنگ و بوی عزت ، حكمت و مصلحت در مواضع ایشان در موضوعات مختلف (مسئله سوریه ،صحبت كردن با ایران با زبان تكریم و...) احساس می شود ، اما به هر حال چه از سوی دوستان و چه از سوی دشمنان نوعی ابهام و علامت سؤال درباره رویكرد ایشان و دولت شان در مورد مسائل مختلف متوجه جمهوری اسلامی در عرصه بین الملل (نظیر مسئله هسته ای ، رابطه با امریكا و...) وجود دارد.
در صحبت های جناب روحانی و همچنین مسئولین دولت در سیاست خارجی ، سخن از تغییر در روش ها و شیوه های كاری در عرصه ی دیپلماسی و مذاكرات و... به چشم میخورد.كه همگان منتظرند كه این تغییرات و سطح آنها را در عرصه سیاست خارجی ببینند اما مسئله ای كه مطرح است این است كه اصول و مبانی مشخص و ثابت و پایه های رویكردها در عرصه ی دیپلماسی هم تبیین شده و مشخص هستند.رهبر انقلاب پیش تر «عزت ، حكمت و مصلحت» را بعنوان یك مثلث الزامى براى چارچوب ارتباطات بینالمللى مشخص و تبیین كرده و بارها نیز برآن تأكید كرده اند.
امروز نیز رهبر انقلاب پیش از سخن گفتن از دیپلماسی و... ابتدا از پنجره ی دشمن شناسی وارد مسئله شده و چرایی و چگونگی تقابل دشمن با انقلاب اسلامی را تبیین كردند.
رهبر انقلاب با اشاره به نظم جدیدی كه انقلاب اسلامی به بشریت ارائه میكند خاطر نشان كردند: "نظام سلطه دنیا را به دو بخش ظالم و مظلوم تقسیم كرده اما انقلاب اسلامی منطق ظلم ستیزی و پرهیز از ظلم را همراه آورده و این منطق باعث شد پیام انقلاب در مرزهای ایران محصور نماند و مورد استقبال ملتها قرار گیرد."
ایشان دولتهای جبّار، حكومتهای وابسته ی به نظام سلطه و شبكه های غارتگر بین المللی را از جمله مخالفان پیام انقلاب ملت ایران برشمردند و افزودند: نظام سلطه و وابستگان آن، سه سیاست اصلی "جنگ افروزی، فقر آفرینی و فساد انگیزی" را دنبال میكنند و اسلام با همه این سیاستها مخالف است و این مخالفت، مبنای چالش اساسی با انقلاب است.
حضرت آیت الله خامنه ای با تأكید بر اینكه همه تحركات و توطئه های دشمنان در 34 سال اخیر را باید در چارچوب این چالش اساسی تحلیل كرد.
یعنی با در نظر داشتن چالش اساسی نظام سلطه با انقلاب و همچنین فهم صحیح از دشمن و اهداف او می توان از روش های مختلف در دیپلماسی و روابط بین الملل استفاده كرد.
اگر تاكتیك خاصی بنا بر مصلحت مدنظر است ، این رویكرد می بایست از روی حكمت و با حفظ عزت باشد.
و در یك كلام اگر نرمشی هم در كار است ، این نرمش می بایست «قهرمانانه» باشد!
امید است رهنمودهای امام جامعه مورد توجه همگان ، بخصوص دولتمردان و شخص جناب رئیس جمهور قرار بگیرد و خاصتاً در جریان این سفر مهم ایشان به نیویورك و همچنین از سرگیری مذاكرات هسته ای امیدواریم شاهد دفاع همه جانبه ی مسئولین امر از اسلام و انقلاب و حقوق حقه ی ملت باشیم
خیانت های اصلاح طلبان
بی مقدمه میروم سر اصل مطلب،انقلابی را که امام خمینی( ره) سال 57با پشتیبانی مردم به وجود اوردند، سه رکن دارد:
1-اسلام
2-مردم
3- رهبری
که رکن رهبری را میشود به این صورت تفسیر کرد، که ما به طور مثال یک هواپیمای پیشرفته بسازیم ولی این هواپیما خلبان نداشته باشد ، ایا این هواپیما میتواند پرواز کند؟؟؟؟؟مسلما نه.
که دشمن برای از بین بردن این نظام مقدس روی رکن رهبری سرمایه گذاری کرده است.
کلینتون در یک سخنرانیش گفت:ما مدت ها برنامه ریزی می کنیم ولی رهبر ایران با صحبتایی که میکنند، همه نقشه های ما را بهم می ریزند.
ببینید دقت و هوشمندی حضرت اقا را ،ببینید احاطه و تسلط حضرت اقا و همینطور تدبیرهای خردمندانه شان را که حتی دشمن را هم وادار به اذعان کرده است!!
خود رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفتند: "خاتمی سیاست های مرا ادامه داده "
در دوره اصلاحات جایی از اسلام نمانده بود که به ان حمله نکنند ، اون از وزیر و وزرای فراری شان ، اونم از اقای سروش که کلا منکر وحی و... شد و قران را کلام پیامبر میدانست و معتقد بود قسمت هایی از قران باید حذف بشود و بخشهایی از قران نیزباید عوض بشود!!!!
ظلمی را که اقای حجاریان به حضرت اقا کردن ، هیچ کس دیگه نکرد!
اصلاح طلبان دو تئوری دارند : 1-فتح سنگر به سنگر :یعنی اول قوه مجریه رو گرفتند ، بعد رفتن سراغ قوه مقننه ( مجلس ششم) و......
2-فشار از پایین ، چانه زنی از بالا:که با این کارشان میخواستند با فشار به رهبری به مقاصد شوم خودشان برسند.
بعد هم تئوری قتل های زنجیره ای را،راه انداختند و گفتند" که بسیجیا ملت را میکشن"!!!!!!
از بقیه خیانت هایی که به انقلاب کردند این بود که، لوایح دو قلو را آقای خاتمی مطرح کردند به این مضمون ، که باید عزل و نصب همه مسئولین از جمله رهبری در دست من باشد!!!!
که این نمونه بارز خودخواهی و نادیده گرفتن حق ملت است ، ملتی که طبق قانون اساسی ولی فقیه را به طور مستقیم یا غیر مستقیم تعیین می کنند .
از تئوری های دیگر اصطلاح طلبان این است که باید مردم را از رهبری جدا کرد ،ان موقع است که می توان رهبری را زمین زد.
واضح است با خیانت هایی که اقایان اصلاح طلب در حق ملت ایران و رهبری انجام داده اند اگر در انتخابات اینده پیروز شوند معلوم نیست که این کشور را به ناکجا اباد می برند. وخون هزاران شهید را با افکار لیبرالی ، سکولاری ، تکنوکراتی و... خود پایمال خواهند کرد . واز همه مهمتر ان سخن امام سفر کرده را که گفت: پشتیبان ولایت فقیه باشد تا به مملکت شما اسیبی نرسد ، لگد مال میکنند و وصیت شهدا را نادیده میگیرند .
پس بر ماست که وظیفه خود را به نحو احسن انجام داده و حقایق را بازگو کنیم تا نگذاریم این انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.
علل تجاوزعراق وشروع جنگ تحمیلی
مقدمه
جنگ هشت ساله که با تحريک و حمايت همه جانبه استکبار جهاني، توسط رژيم بعثي عراق بر مردم ايران تحميل شد، تنها محدود به خطوط مقدم جبهه ها نبود، بلکه تمام سرزمين اسلامي ما اعم از شهرها و روستاها را در برگرفت.
از آن جا که نظام جمهوي اسلاي در تعارض مستقيم با قدرت هاي سلطه گر قرار داشت، لذا از همان ابتدا با مقابله ي جدي آنان مواجه شد که به عنوان مثال: مي توان به کودتاها عمليات هاي براندازي، درگيري هاي داخلي و شورش هاي محلي در قالب ادعاي خودمختاري ها اشاره کرد.
در جريان يک مبارزه ي سياسي در مقابل پناهندگي شاه به امريکا، سفارت امريکا در تهران به تصرف دانشجويان پيرو خط امام در آمد. اين واقعه شکل جديدي به رويارويي ايران با اين قدرت استکباري بخشيد، امريکا تاب چنين تحقيري را نداشت، لذا با حمله ي نظامي به طبس تلاش کرد اين حقارت را جبران نمايد ليکن به صورتي مفتضحانه شکست خورد. از اين رو امريکا در يک بررسي منطقه اي جهت مهار گسترش انقلاب اسلامي و نيز جبران شکست هاي پي در پي خويش، ابتدا اقدام به تحريک اقتصادي و تسليحاتي ايران نمود و سپس توسط رژيم بعثي عراق به عمليات نظامي عليه ايران پرداخت.
در عراق نيز صدام با روحيه ي قدرت طلبي و سلطه گري، حسن البکر را طي کودتايي از صحنه قدرت راند و با طمع رهبري جهان عرب و پر کردن خلأ قدرت در منطقه و به دست آوردن امتيازات از دست داده در قرارداد 1975، خود را به عنوان وسيله اي که غرب مي تواند توسط او به اهداف سلطه گرانه اش دست يابد معرفي کرد. لذا در اولين اقدام به سرکوبي شيعيان عراق دستزد و هم زمان به بمب گذاري در تأسيسات نفتي ايران توسط گروه هاي ضد انقلاب مبادرت نمود. در عين حال جنگ تبليغاتي شديدي عليه ايران اسلامي آغاز کرد و در تلويزيون دولتي به بهانه بازپس گيري سه جزيره ي ابوموسي و تنب هاي بزرگ و کوچک، حملات مستقيم و غيرمستقيم تبليغاتي را متوجه ايران کرد و سرانجام پس از يک دوره مذاکرات مسؤولين عراقي با مسؤولين امريکايي و حضور برخي فرماندهان ارشد نظام شاه در عراق، وزارت امور خارجه آن کشور به صورت رسمي در 26/6/59، طي يادداشتي قرارداد 1975، الجزاير را لغو نمود و ارتش عراق نيز در تاريخ 31/6/1359، حمله سراسري خود را آغاز کرد.
اين امر در حالي صورت پذيرفت که امام خميني قدس سره از ماه ها قبل از آغاز حمله عراق جهت آمادگي و افزايش توان نظامي ايران تلاش مي نمودند.
ايشان در مورخه 31 شهريور 1359، در پيامي به مناسبت باز شدن مدارس درباره ي آغاز جنگ تحميلي فرمودند:
اين جنگ، جنگ با اسلام است به هواداري کفر و يک همچنين جنگي برخلاف رضاي خداست. و خداي تبارک و تعالي نخواهد بخشيد بر اين کساني که بر ضد اسلام قيام کنند به واسطه ي همراهي با کفر. همچنين امام قدس سره اولين فرمان خود را درباره جنگ در تاريخ 1/7/1359، صادر فرمودند. ( 1)
بسم الله الرحمن الرحيم
مطالب زير ابلاغ مي گردد:
1- بايد اطاعت از شوراي فرماندهي بدون کوچکترين تخلف انجام گيرد و متخلفين با سرعت و قاطعيت بايد تعيين و مجازات شوند.
2- بايد اشخاص و مقامات غيرمسؤول از دخالت در امر فرماندهي خودداري کند و فرمانده کل قوا به نمايندگي اين جانب و شوراي فرماندهي، مسؤول امور جنگي هستند.
3- در شرايط فعلي اقدام دادگاه هاي ارتش در اموري که شوراي فرماندهي صلاح نمي داند بدون اطلاع اين جانب ممنوع اعلام مي گردد.
4- راديو و تلويزيون موظفند اخباري را نقل کنند که صد در صد صحت آن ثابت مي باشد و براي عدم اضطراب و تشويش اذهان، اخبار را از غير منابع موثّق نقل ننمايند.
5- نيروهاي انتظامي موظف هستند، کساني را که دست به شايعه سازي مي زنند از هر قشر و گروهي که باشند، فوراً دستگير و به دادگاه هاي انقلاب تسليم و دادگاه هاي مذکور آنان را در حد ضد انقلابيون مجازات نمايند. مردم مبارز ايران موظف هستند، شايعه سازان را به دادگاه هاي انقلاب معرفي و با نيروهاي انتظامي همکاري نمايند.
6- روزنامه ها در وضع فعلي موظفند از نشر مقالات و اخباري که قواي مسلح را تضعيف مي نمايد، جداً خودداري نمايند که امروز تضعيف اين قوا عملاً و شرعاً حرام و کمک به ضد انقلاب است. من کراراً از نيروهاي مسلح عزيز پشتيباني نموده ام و امروز که آنان در جبهه جنگ با صدام کافر هستند، تشکر مي کنم و از زحمات آنان قدرداني مي نمايم و از خداوند متعال توفيق و پيروزي براي آنان طلب مي نمايم.
7- اکيداًهمه قشرهاي ملت و ارگان هاي دولتي موظف شرعي هستند که دست از مخالفت هاي جزئي که دارند، بردارند و با مخالفت خود کمک به دشمنان اسلام ننمايند.
والسلام
ادوار مختلف جنگ تحميلي
دوره ي اول جنگ از شروع جنگ تحميلي تا آزادي خرمشهر و دوره دوم آن از آزادي خرمشهر تا پايان جنگ مي باشد.
اين دو دوره به 6 مقطع (2 مقطع مربوط به دوره اول و 4 مقطع مربوط به دوره دوم) تقسيم شده است.
دوره ي اول: دشمن پس از يک ارزيابي غلط از اوضاع ايران اسلامي و عدم شناخت از پشتوانه هاي مردمي انقلاب، با يک زمينه سازي وسيع اقدام به تهاجمي همه جانبه کرد و تا اندازه اي توانست در خاک ايران اسلامي نفوذ کند؛ اما با حضور نيروهاي مدافع انقلاب، دشمن زمين گير شد و پس از يک تحول سياسي و نظامي و با برکناري عناصر غيرمؤمن به انقلاب، امکان حضور نيروهاي مردمي در جبهه ها فراهم گرديد. با اين برتري نظامي، ابتکار عمل در دست نيروهاي خودي قرار گرفت و طي يک سلسله عمليات، خرمشهر آزاد شد.
دوره ي دوم جنگ در حالي آغاز شد که دشمنان در جستجوي راه هايي جهت مهار قدرت رزمندگان اسلام بودند. لذا، اين دوره شاه حضور و فعاليت قدرت هاي خارجي در صحنه مستقيم نبرد و تلاش هاي بي حد و حصر اقتصادي و سياسي براي مهار نظامي ايران است. اين امر در حالي صورت پذيرفت که دشمن منفعلانه با يک تغيير استراتژي شتاب زده، شعار صلح خواهي را محور ادعاهاي خويش قرار داده و عمده ي نيروهايش به پشت مرزهاي بين المللي رانده شده بود.
الف دوره اول
1- مقطع اول: آغاز حملات عراق
در 31 شهريور سال 1359، نيروهاي عراق با آمادگي قبلي و زمينه سازي مناسب، حمله به مرزهاي ايران را در طول نوار مرزي از آبادان تا قصرشيرين آغاز کردند. هم زمان با اين حمله، هواپيماهاي دشمن بسياري از مراکز نظامي و استراتژيک و فرودگاه هاي ايران و نيز 19 شهر را مورد بمباران قرار دادند. اهداف اصلي عراق در اين تهاجم عبارت بودند از:
- حاکميت بر اروند رود و باز پس گيري سه جزيره ي ايراني خليج فارس به منظور جبران قرارداد 1975، الجزاير.
- جداسازي استان خوزستان و الحاق آن به عراق و يا استقلال آن به نام عربستان.
- تضعيف جمهوري نوپاي اسلامي تا مرز سقوط.
به منظور دستيابي به اين اهداف، عراق يک استراتژي جنگ سريع ( سه روزه) را طراحي کرد با اين تصور که نيرويي که توانايي مقابله با ارتش آن کشور را داشت باشد وجود ندارد.
عراق با انتخاب مناطق جغرافيايي و تقسيم آنها بين يگان هاي رزمي، اين استراتژي را در پناه يک جو تبليغاتي شديد و ديپلماسي پر تحرک و نيز با در اختيار داشتن ستون پنجم، در حالي که پاسگاه هاي مرزي تاب مقاومت در برابرتهاجم دشمن را نداشتند، هجوم خود را آغاز کرد و به دليل عدم آمادگي نيروهاي ايراني به راحتي وارد خاک جمهوري اسلامي شد. بدين ترتيب ارتش عراق طي 48 ساعت به نزديکي شهرهاي مرزي رسيد. ليکن آنچه مورد ارزيابي و توجه دشمن قرار نگرفته بود، ميران فداکاري مردم و مقاومت عناصر بومي بود. بدين شکل استراتژي جنگ سريع به شکست انجاميد.
در اين ميان، به دليل حضور نيروهاي ليبرال در رأس امور، از جمله وجود بني صدر به عنوان رياست جمهوي، تحريمي داخلي عليه مدافعان انقلاب، صورت گرفت و با شهادت فرماندهان محلي و جوانان در شهرها، عراق موفق به تصرف بسياري از شهرهاي مرزي و سرانجم خرمشهر گرديد. به اين ترتيب گرچه عراق نتوانست به اهداف اوليه خويش دست يابد، ليکن قسمت هايي از خاک ايران را تصرف کرد. در اين مرحله، عراق موضع سياسي خود را تغيير داد و در تمامي مناطق اشغال شده، اقدام به پدافند نمود و به ايران پيشنهاد آتش بس و مذاکره نمود. ايران هرگونه پذيرش آتش بس را، پيش از خروج نيروهاي عراقي رد کرد.
پس از پاسخ ايران، عراق تلاش کرد خطوط پدافندي خود را اصلاح نموده و براي يک جنگ درازمدت، نقاط مناسب و حساس استراتژيک را به دست آورد. لذا، همچنان به فشار خود به منظور تصرف آبادان و اهواز ادامه داد. اما با مقاومت عناصر پراکنده ي محلي و مردمي که بدون سازمان خود را به جبهه رسانده بودند، روبرو و متوقف شد. در اين زمان عملاً فرصتي مناسب براي رزمندگان ايراني فراهم شد تا به سازماندهي و تقويت خود بپردازند.
در طي اين فرصت، ايران دست به انجام چندين عمليات محدود منظم زد. ليکن توفيق چنداني نيافت. ولي برخي عمليات محدود ايذايي که به صورت مشترک توسط يگان هاي ارتش و سپاه و نيروهاي مردمي انجام شد از موفقيت بيشتري برخوردار گرديد.
امام خميني قدس سره با توجه به موضع منفي بني صدر در قبال پيروزي هاي رزمندگان ارتش اسلام در تاريخ 21/3/1360، وي را از فرماندهي نيروهاي مسلح عزل و بلافاصله مجلس، عدم کفايت وي را تصويب کرد. بدين ترتيب مقطع دوم جنگ آغاز شد.
2- مقطع دوم: دفع تجاوز عراق
با عزل بني صدر، شرايط در جبهه هاي نبرد متحول گرديد، به گونه اي که عمليات نسبتاً بزرگي، در همان شب عزل وي در جبهه هاي جنوب با رمز فرماندهي کل قوا خميني روح خدا انجام گرفت که به پيروزي منجر شد. اين پيروزي سرآغاز طراحي عمليات هاي مشترک ارتش و سپاه با پشتيباني نيروهاي مردم گرديد. از طرف ديگر، امريکا با از دست دادن مهره مؤثر خود يعني بني صدر، گروه هاي سياسي مخالف انقلاب را وادار کرد که عليه نظام اسلامي ايران وارد جنگ مسلحانه شوند. اين حرکت نيروهاي مخالف که به طور عمده در دانشگاه تهران تجلي يافته بود، منجر به صدور فرمان انقلاب فرهنگي در دانشگاه ها از سوي امام قدس سره گرديد؛ و با خلع بني صدر و انتخاب شهيدان رجايي و باهنر ايران از نظر سياسي يکپارچه گرديد.
تنها پس از گذشت يک ماه از شهادت شهيدان رجايي و باهنر، بزرگترين عمليات مشترک ارتش و سپاه تحت عنوان ثامن الائمه آغاز شد. پيروزي هاي پي در پي منجر به تقويت روح وحدت ملي در کشور گرديد و عملاً حضور ضد انقلاب در ايجاد درگيري ها کاهش يافت و در پي آن ثبات ساختار سياسي و اقتصادي جلوه گر شد. در اين اثنا رزمندگان اسلام به طراحي عمليات بزرگ ديگري در اولين شب سال 1361، با نام فتح المبين( 2)دست زدند. متعاقب اين عمليات اولين گردان هاي تانک، توپخانه و پدافند هوايي و مهندسي از غنايم به دست آمده شکل گرفت.
عراق در پي شکست هاي متوالي، داعيه صلح خواهي و آتش بس را سرداد در حالي که منتظر حرکت رزمندگان در يک تهاجم بزرگ براي فتح خرمشهر بود. سپاهيان اسلام با يک تدبير ماهرانه و توکل بر خدا از چند محور کارون و جاده اهواز خرمشهر عمليات خود را طي سه مرحله آغاز و سرانجام در سوم خرداد سال 1361، وارد خرمشهر شدند. حرکت رزمندگان در اين منطقه منجر به پاکسازي کامل مناطق جنوبي از نيروهاي عراقي گرديد.
بدين ترتيب با فتح خرمشهر، دوره دوم جنگ که در طي آن امريکا به صورت مستقيم وارد صحنه نبرد گرديد، آغاز شد.
ب: دوره دوم
1- مقطع اول: تعقيب و تنبيه متجاوز
دوره ي اول جنگ، در حالي پايان پذيرفت که اغلب ضعف هاي ناشي از بحران انقلاب در يک بسيج مردمي برطرف گرديد و ساختار نظامي ايران شکل خود را به خوبي بازيافت.
دشمن که توانايي انقلاب اسلامي را درک کرده بود در پي چاره اي براي گريز از اين مهلکه بود؛ لذا رييس جمهور عراق دو هفته پس از باز پس گيري خرمشهر توسط رزمندگان اسلام به کليه نيروهاي خود دستور عقب نشيني به مرزهاي بين المللي را داد و در همين حال به دعوت از مجامع بين المللي پرداخت در حالي که هدف اصلي، تقويت بنيه نظامي ارتش عراق بود. در همين راستا، اسرائيل به تهاجمي همه جانبه به منظور تصرف لبنان دست زد. اين اقدام هم زمان با طرح سه شرط اساسي ايران به منظور خاتمه دادن به جنگ بود.
اين شرط ها عبارت بودند از:
خروج نيروهاي اشغالگر، تعيين و تنبيه متجاوز و پرداخت غرامت.
در بين شرايط بالا، تنبيه متجاوز شرطي بود که استکبار حاضر به پذيرش آن نبود.
به همين منظور با طرح مسأله ي حمله اسرائيل، عراق شعار صلح خواهي را با شعار اتحاد عليه اسرائيل درهم آميخت و تلاش کرد ايران در مقابل کشورهاي اسلامي قرار دهد و با استفاده از اين فرصت به تحکيم مواضع خود بپردازد. در اين ميان نيروهاي ايراني از طريق مرز سوريه سعي کردند به تجاوز اسرائيل پاسخي دندان شکن دهند. امام خميني قدس سره با هوشياري تمام و طرح شعار راه قدس از کربلا مي گذرد توجه نيروهاي رزمنده را به جبهه هاي داخلي معطوف گرداند.
به همين منظور عمليات رمضان، در سال 1361، طراحي شد تا هدف تنبيه متجاوز به صورت عملي جلوه گر شود. اگر چه اين عمليات دستاورد مهم نظامي در پي نداشت، ليکن عزم راسخ مردم ايران را متجلي نمود.
در اين مقطع از جنگ، تلاش عراق تنها معطوف به ايجاد استحکامات در مرزها و آمادگي مقابله با نيروهاي ايراني بود.
هر چند در طي اين مدت عمليات هاي پراکنده کوچک و بزرگي صورت گرفت، اما هيچ يک جاي پاي بزرگي براي نيروهاي ايراني نگشود. ناگفته نماند که در اين مقطع عناصر جاسوسي دشمن و تجهيزات ماهواره اي استکبار جهاني يکي از عوامل مؤثر بود، به همين جهت فرماندهي جنگ تصميم گرفت به طراحي عملياتي دست نزند که از ديد دستگاه هاي جاسوسي دشمن پنهان بماند. نتيجه ي چنين عملياتي( 3) تصرف جزاير مجنون بود که مي توان پس از فتح خرمشهر آن را بزرگترين دستاورد سياسي، اقتصادي و نظامي دانست. پس از اين عمليات و اتمام مأموريت، نيروهاي ايراني از منطقه خارج شدند و تا فاصله زماني يک سال عمليات بزرگي اجرا نشد.
در اواخر سال 1363، عمليات بَدْر به وقوع پيوست و پس از اين عمليات نيروهاي ايران تهاجمات ايذايي و پراکنده بسياري انجام دادند که منجر به اشتغال دشمن از يک سو و فراهم کردن زمينه به منظور طراحي عمليات بزرگ بعدي گرديد.
عمليات والفجر 8 که در 20/11/1364، صورت گرفت، تصرف بندر فاو عراق را در پي داشت و منجر به ايجاد مرز زميني ايران و کويت شد. اين ضربه آن چنان هولناک بود که عراق با تمام استعداد زرهي و هوايي خود طي 70 روز تلاش کرد بخش هاي تصرف شده را باز پس گيرد، ليکن به دليل اهميت استراتژيک اين منطقه، علي رغم حمايت هاي بين المللي اعم از ارائه سلاح هاي شيميايي و هواپيماهاي پيشرفته، کاري از پيش نبرد. بدين ترتيب دستورالعمل تهاجم دوباره، تحت عنوان دفاع متحرک براي ارتش عراق صادر گرديد.
2- مقطع دوم: رويارويي دوباره عراق
در مقطع اول از دوره دوم عراق در مقابل عمليات والفجر 8 و تصرف فاو به زانو درآمد و در باز پس گيري اين منطقه نيز با شکست مواجه گرديد.
از آنجا که نيروهاي بسيجي کشوردر پايان مأموريت هاي عملياتي 3 ماه از يگان ها جدا مي شدند، عراق در چند جبهه و در ظرف مدت کمتر از سه ماه به بيش از 11 نقطه، از مرزهاي ايران حمله کرد و توانست در 26 ارديبهشت 1365، شهر مهران را تصرف کند. رزمندگان اسلام با شايستگي به تمام حملات دشمن پاسخ گفتند و با انجام عمليات متعدد مهران و حاج عمران را باز پس گرفتند.
در زمستان همان سال نيروهاي ايراني عمليات بزرگ ديگري را طراحي کرده، به مورد اجرا گذاشتند. عمليات هاي کربلاي 3 و 4 و بلافاصله کربلاي 5 آغاز گرديد و شلمچه که بزرگترين دژ دفاعي عراق بود، توسط ايرانيان تسخير شد. متعاقب آنها عمليات هاي کربلاي 8، نصر 4 و 7 صورت گرفت، تا سرانجام در تير ماه 1366، قطعنامه ي 598، تصويب و بلافاصله پس از آن نيروهاي بيگانه رسماً وارد خليج فارس شدند.
اين اقدامات و فشارهاي اقتصادي شديد، بمباران شديد شهرها و حتي فاجعه شکستن حريم امن مکه مکرمه، هيچ کدام خللي در روند برنامه ها ايجاد نکرد و سرانجام در اواخر سال 1366، حلبچه نيز فتح شد. امام خميني قدس سره در پيامي به همين مناسبت چنين فرمودند:
امروز روز حضور در حجله ي شهادت و ميدان نبرد است. روز نشاط عاشقان خداست. روز جشن و سرور عارفان الهي است. امروز روز نغمه سرايي فرشتگان در ستايش انسان هاي مجاهد ماست امروز بايد لباس محبت دنيا را از تن بيرون نمود و زره مقدس جهاد و مقاومت پوشيد و در افق طليعه فجر تا ظهور شمس به پيش تاخت و ضامن بقاي خون شهيدان بود، فرزندانم! دشمن در بمباران شيميايي مناطق مسکوني نهايت قساوت و درندگي خود را نشان داده است و با حمله ي شيميايي به مردم بي دفاع عراق حتي پايه هاي حمايت حاميان خود را نيز سست کرده است. به سوي جبهه ها هجوم بريد تا ضربات پي در پي شما قرار و امان او را بگيرد که انشاء الله پيروز خواهيد شد. ( 4)
- مقطع سوم: تهاجم دوباره سراسري عراق
مقطع دوم، از دوره دوم، حدود يک سال و نيم به طول انجاميد، در طي اين مدت تهاجمات زميني دشمن، به شدت سرکوب شد و علي رغم تمامي فشارهاي اقتصادي و سياسي و نيز بمباران شهرها، ايران از مواضع خود عقب نشيني نکرد.
عراق با استفاده از تبعات، پيروزي در فاو، شلمچه و پس از گذشت زماني اندک به مرز دهلران رسيد.
اين تهاجمات در حالي صورت پذيرفت که کشتي هاي امريکايي در خليج فارس به سکوهاي نفتي ايران حمله کرده و راه را بر کشتي هاي غير نظامي ايران بسته بودند. در اين بين، يک فروند هواپيماي مسافربري توسط ناوگان امريکايي در خليج فارس سرنگون گشت و کليه مسافران و خدمه آن مظلومانه به شهادت رسيدند. با توجه به فشارهاي شديد نظامي، سياسي و اقتصادي در تاريخ 27/4/1367، جمهوري اسلامي ايران 598، را مشروط به تنبيه و توبيخ متجاوز پذيرفت.
با اين اقدام غير منتظره ايران، تمام اهرم هاي فشار بين المللي و محاصره هاي اقتصادي و سياسي در ترديد واقع گرديدند. قواي نظامي عراق که احساس قدرت مطلق مي نمود، ابزار خود (قطعنامه) را رو در روي خويش ديد، ليکن به تهاجم خود ادامه داد، چرا که تصور مي کرد خواهد توانست اهدافي را که در آغاز جنگ به دست نياورده است به چنگ آورد، بنابراين دگرباره وارد سرزمين مقدس ايران اسلامي شد. بدين ترتيب مقطع چهارم پديدار گرديد.
4- مقطع چهارم: دفع دوباره تهاجم عراق
آخرين مقطع جنگ در موقعيتي شکل گرفت که تمامي شرايط عليه ايران بود. فشارهاي شديد اقتصادي، تهاجم گسترده ي ناوهاي امريکايي، موشکباران و بمباران شهرهاي ايران، حضور فعّال منافقين در همراهي با دشمن و بسياري موانع عظيم ديگر باعث گرديد تا عراق به حملات پياپي خود بيفزايد.
عراق در رزوهاي 30 و 31 مرداد 1367، حمله خود را به منظور تصرف اهواز و خرمشهر آغاز کرد. اما اين شرايط يکي از حماسي ترين دوران دفاع مقدس را رقم زد. زيرا در همين ايام پيام امام قدس سره باعث ايجاد جرياني مردمي گرديد. در طي اين جريان، جماعت کثيري اعم از رزمنده و غير رزمنده به سمت جبهه ها هجوم آوردند و ظرف کمتر از چند روز نيروهاي مهاجم عراقي را به آن سوي مرزها راندند.
منافقيني که در محور غرب فعاليت داشتند نيز محاصره و به کلي منهدم شدند.
عملياتي در 5/5/1367، براي عبور از مرزهاي عراق تدارک ديده شد. ليکن به فرمان امام قدس سره و اين که در پذيرش قطعنامه استوار هستيم، حملات مزبور متوقف شد.
با حملات متهورانه نيروهاي رزمنده در تاريخ 10/5/67، عراق پس از گذشت دو هفته فشار همه جانبه، قطعنامه را پذيرفت و با حضور نيروهاي فعّال سازمان ملل در تاريخ 29/5/67 توپخانه جنگ از آتش باز ايستاد. اين مقطع از جنگ نشان داد که ابتکار عمل در دست رزمندگان ايراني قرار داشته و علي رغم کمبود امکانات، همچنان بر سر ارزش هاي خويش استوار باقي مانده اند و اين همان چيزي بود که دشمن از آن واهمه داشت.
نتيجه گيري:
تجاوز عراق به ايران که در سپتامبر 1980، آغاز شد و به مدت 8 سال ادامه يافت، طولاني ترين و بي سابقه ترين جنگ متعارف قرن حاضر به شمار مي رود، چرا که جنگ جهاني اول و دوم مدتي کمتر از هشت سال ادامه يافتند و جنگ هاي ديگر، مانند جنگ ويتنام شمالي و جنوبي نيز به عنوان يک جنگ متعارف همانند جنگ ايران و عراق شناخته نشده است. تاريخ از هشت سال جنگ براي ايران، شرف و آزادگي و مقاومت و ايمان به خدا را در صفحات خود ثبت کرد، اما از متجاوز و متحدان او که طي هشت سال او را ياري و تشويق کردند، جز به زشتي ياد نخواهد کرد.
پي نوشتها:
1- صحيفه نور مجموعه رهنمود هاي امام خميني قدس سره بهمن ماه 1362 جلد 13 ص 94.
2- تاريخ دقيق اين عمليات 2/6/1361 مي باشد.
3- عمليات خيبر 3/12/1362.
4- صحيفه ي نور، مجموعه رهنمودهاي امام خميني قدس سره، انتشارات سازمان مدارک انقلاب اسلامي، چاپ اول، جلد بيستم، 1369، ص 165.
نامه ای به امام خامنه ای/ «آقا» را از هر طرف بخوانی«آقا» ست
فرزند شهید که باشی، جور دیگری به «خامنه ای»، می گویی «آقا»
سلام «آقا». می خواهم نامه بنویسم به شما. حرف بزنم. می خواهم مقصد نامه ام را بنویسم «فلسطین جنوبی». می خواهم دل خوش کنم به خوشی های روزگار. شاید به دستت رسید و خواندی. از «ماه» که چیزی کم نمی شود. شما «آقا»ی مایی. «آقا» را از هر طرف بخوانی «آقا»ست. با شما نجوا نکنیم، می پوسیم. از هر سو برویم، آخر به شما می رسیم. رود اگر چه جاری است، لیکن مسیر دریا را بلد است. می پیچد و می خمد تا دست به دریا دهد. آه! چه لذتی دارد شما را داشتن. قلب به دلیلی باید بزند. «ولایت فقیه» دلیل زندگی ماست. من اصلا مراقب نیستم غلو نکنم. مشکلم قصور زبان در مدح شماست. مشکلم چیز دیگری است. فرض کن یک منتظر می خواهد به نائب امام زمان، نامه بنویسد. خب سخت است. ننویسد هم سخت است! خوش به حال شهدا. دم رفتن، راحت بود نوشتن. ای خوشا صفحه، خاک باشد و جوهر قلم، خون. لحظه ای است لحظه عاشقی. ما اما فاصله ها داریم با دیدار. زندگی شده حجاب شهادت. غرور شده آفت بصیرت. نمی فهمیم شما را. ماهی، همه دریا را چگونه بفهمد؟! پروانه، همه آسمان را چگونه تصویر کند؟! مایی که نمی فهمیم شما را، چه بیم از غلو؟! کلمات ما کجا و کمالات شما کجا؟! ببخش که این نوشته در شان شما نیست، هر چند قدر مرا بالاتر می برد. من اینجا روزنامه نگار نیستم؛ فرزند شهیدم. دوست دارم این سمت را. فرزند شهید که باشی، جور دیگری به «خامنه ای»، می گویی «آقا». چفیه شما، چفیه شهداست. با شهدا باشد، هنوز هم برای ولی فقیه جان می دهند. شنیده ام شهدا رجعت می کنند. رجعت کنند، باز هم به عشق ولی فقیه شهید می شوند. در رگ ما خونی است بی قرار. در سینه ما دردی است که دوایش شهادت است. شهادت، زیباترین نسخه ای است که خدا برای عاشق می پیچد. ما عاشق خداییم. عاشق «دست خدا». دست خدا مجروح نیست. روح «کف العباس» دارد. جراحت از نگاه ماست که نمی فهمیم شما را، اما بدان دوستت داریم «آقا»، همچنان که پدران مان «خمینی» را دوست داشتند. حتی ما بیشتر. فرزندان ما از خودمان بیشتر. می دانی «آقا»! آنجا که شما نباشی، جبهه ما نیست. ما اردو در سرزمین ولایت زده ایم. خمینی یعنی خیمه. خامنه ای یعنی جبهه. مکتب ما «اسلام» هم که باشد، جز با قرائت ولی فقیه، قبولش نداریم. کربلا به پا کنی، با خون مان راحت تر سخن می گوییم تا با کلمات. دارم حساب می کنم از ۶۸ به این طرف، چند سال می شود؟! سرباز چشم بر هم می زند، جنگ تمام می شود، اما در عوض، فرمانده پیر می شود. «آقا»! معایب ما، محاسن شما را سپید کرد. شاید هم معایب سیاست، محاسن ولایت را. چه بسیار حادثه که شما نگذاشتی فتنه شود، و ما نفهمیدیم. چه بسیار فتنه تلخ که پایانش ۲۳ تیر و ۹ دی شد، شیرین تمام شد، و ما نفهمیدیم. به خود گفتیم «عمار»، اما بی خود گفتیم. باد می برد پروانه را، اگر که آسمان قرار نداشته باشد. قرارگاه ما شمایی «آقا». «قرارگاه عمار»، «بیت رهبری» است. «علی» در هر عصری، «عمار» دارد و «میثم تمار». اگر «عمار» یعنی یار «علی»، آنکه امروز بر صورت اغیار سیلی می زند، «سفیر نهج البلاغه» است. «سیدعلی» بودن، کار سختی است. بعد از «محمد»، «ولی» بودن، کار دشواری است. فتنه را مدیری چون شما باید، که دست آخر، سران فتنه هم بیایند و رای بدهند. شما مظلومی «آقا»، مثل «انقلاب اسلامی» اما اقتدارتان بسیار بیشتر است. ما به اقتدار شما افتخار می کنیم، آنجا که در صف رای مان، اصحاب قلیل فتنه را می بینیم. روزهایی هست که می ایستیم به نوبت تا در انتخابات جمهوری اسلامی رای دهیم. روزهایی هست «آقا» که با شناسنامه می آییم. جز این، روزهای دیگری نیز هست. روزهایی که وصیت نامه، هویت ما می شود. ایام بیعت. بیعت فرق دارد با رای. رای می آید و می رود، آنچه اما هیچ طوفانی یارای خم کردن قامتش را ندارد، بیعت ما با شماست. خون بر خلاف رای، نمی آید و نمی رود، بلکه فقط به عشق محبوب جاری می شود. کاش بدانی «آقا» چه لذتی دارد امامی چون خامنه ای داشتن. شما بگو چیست راز گریه های ما؟ مگر می توان شما را دید و اشک نریخت؟ چیست راز این گریه ها؟ ولایت چه می کند با قلوب عشاق؟ شما بگو! پدرم در وصیت نامه اش نوشته: «خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی(عج)، خمینی را نگهدار». امام که رفت، غصه ها خوردم. شما که رهبر شدی، دیدم خدا روی هیچ شهیدی را زمین نمی اندازد. تا انقلاب مهدی(عج) خمینی شده خامنه ای. خمینی زنده است. عاشق این شعارم: «دست خدا بر سر ماست، خامنه ای رهبر ماست».
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
ای سید و مولای ما! سالها بعد از فتن ۷۸ و ۸۸ دارم با شما سخن می گویم. با همه معایب مان، عهد کرده بودیم اینجا کوفه نباشد. اینجا کوفه نیست. تا انقلاب آفتاب، ستاره هر روز، عشقش به ولی فقیه فزونی می گیرد. ما نه فقط منتظر خورشیدیم، بلکه انتظار یک لحظه ناب را نیز می کشیم. نگاه ما به دست کف العباسی شماست. آری! در علقمه باید ریشه داشته باشد آن دست، که دست در دست یوسف زهرا(س) بگذارد. با این همه آرزو، بگذار پروانه بد تفسیر کند آسمان را. در اقیانوس ظهور، تصویر ماه می بینم. امن تر از ولایت، ما را چه ساحلی است «آقا» جان؟! دل به دریا می زنیم، امر کنی طوفان می کنیم، بخواهی سر می بازیم، اما از ما نخواه با شما نجوا نکنیم. نوشتن از پرواز، کمترین سهم پروانه زخمی است! گفت: «ای نامه که می روی به سوی حسین، از جانب من ببوس روی حسین».
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
راستی «آقا»! دوست دارم در این نامه، خطاب به شما با کلماتی بغض آلود بنویسم: روز پدر مبارک! این را اما خوب می دانی؛ «خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست».
منبع: کیهان/ ۱۱ خرداد ۱۳۹۱
صفحه قبل 1 صفحه بعد